در تداول عامه، وضو. دست وضو. و با فعل گرفتن صرف شود. کنایه از وضو باشد. (آنندراج). آبدست. وضو را گویند که شستن روی و دستها و مسح کردن سر و پاها باشد. (برهان) : این دست نماز شسته از وی و آن روزه بدو گشاده درپی. خاقانی
در تداول عامه، وضو. دست وضو. و با فعل گرفتن صرف شود. کنایه از وضو باشد. (آنندراج). آبدست. وضو را گویند که شستن روی و دستها و مسح کردن سر و پاها باشد. (برهان) : این دست نماز شسته از وی و آن روزه بدو گشاده درپی. خاقانی
امام. (السامی) (مهذب الاسماء). امام جماعت. مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج) : و امیر عادل رحمهاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499). جبهه سایان سجود در اجلال ترا آسمان در صف پس آمدگان پیشنماز. واله هروی
امام. (السامی) (مهذب الاسماء). امام جماعت. مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج) : و امیر عادل رحمهاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499). جبهه سایان سجود در اجلال ترا آسمان در صف پس آمدگان پیشنماز. واله هروی
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا: شکر تو بر ما فرض است چو هر پنج نماز بیشتر گردد هر روز و نگیرد نقصان. فرخی. ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور وز پنج نماز شکر تو واجب تر. مسعودسعد. زر که ترازوی نیاز تو شد فاتحۀ پنج نماز تو شد. نظامی
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا: شکر تو بر ما فرض است چو هر پنج نماز بیشتر گردد هر روز و نگیرد نقصان. فرخی. ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور وز پنج نماز شکر تو واجب تر. مسعودسعد. زر که ترازوی نیاز تو شد فاتحۀ پنج نماز تو شد. نظامی
ذخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی. - صندوق پس انداز، صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند
ذُخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی. - صندوق پس انداز، صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند